96/11/21
کارنامۀ حزب توده و جبهۀ ملی
هرچه توجه مصدق از داخل کشور به خارج جلب میشد و حمایت آمریکا جای حمایت مردم ایران را میگرفت، پایگاه اجتماعی دولت مصدق نیز ضعیفتر میشد. افشا شدن نامههای مصدق به رئیسجمهور آمریکا تنها برای جلب حمایت و کمک مالی، موجب شد تا جو منفی علیه او در داخل شکل بگیرد.
حافظۀ تاریخی ملت ایران از حزب توده و جبهۀ ملی، تنگنایی از بیاعتمادی است. اگرچه در مقابل وابستگی و سرسپردگی حزب توده به شوروی، جبهۀ ملی در فراخنای ملیگرایی قرار داشت، هرکدام کارنامهای جداگانه پیرامون عزت ملی دارند. اولی بهدلیل ماهیت وجودیاش، عملکردش را در راستای منافع موجودیتی به نام قطب شرق و حزب کمونیست تعریف میکرد و بنابراین نمیتوانست کارنامۀ مثبتی در اینباره داشته باشد. جبهۀ ملی اما در اینباره با شروعی خوب همراه شد و در ادامه به کژراهۀ اعتماد به آمریکا، نقاط منفی در کارنامهاش بهجای گذاشت. این نوشتار مروری بر کارنامۀ این دو حزب پیرامون عزت ملی در مقطع پیش از انقلاب دارد.
کارنامۀ حزب توده
حزب توده یکی از نخستین احزاب کلاسیک و مهم تاریخ ایران است که پس از عزل رضاخان و در فضای باز سیاسی پس از شهریور 1320 شکل گرفت. در سایۀ حمایت شوروی، این حزب سازماندهی خوبی از نیروها به عمل آورد و توانست در مقطعی، در غیاب نیروهای اجتماعی دیگر، اپوزیسیون فعال تلقی شود. ماهیت وجودی این حزب، یعنی وابستگی آن، موجب میشد تا عملکردش در جهت منافع کشور همسایه قرار گیرد. همانگونه که تئوریسینهای انقلاب اکتبر 1917، در همان سالهای اولیۀ انقلاب اعلام کرده بودند: «کلید حیات انقلاب شرق باید در دست ما باشد. ایران باید به هر قیمتی نصیب ما شود. ایران باید متعلق به انقلاب کمونیستی باشد.»[1] و حزب توده هموارکنندۀ این راه بود.
اتحاد جماهیر شوروی یکی از دو قطب نظامی بینالمللی محسوب میشد و بهعنوان همسایۀ قدرتمند شمالی مرز مشترک آبی و خاکی گستردهای با ایران داشت. این کشور تا زمان تغییر سیاستهای ایران و نزدیکی به شوروی، با بهکارگیری روشهای متعدد، حمایتهای خود از حزب توده را ادامه داد. حزب توده میتوانست از این امر، یعنی نزدیکی به شوروی، بهمثابۀ اهرم مناسبی علیه رژیم پهلوی استفاده نماید، اما این گروه در بسیاری از موارد، منافع ملی شوروی را با منافع ملی ایران اشتباه میگرفت؛ چنانکه در وقایع مربوط به اعطای امتیاز نفت شمال به شوروی یا در مسئلۀ تجزیۀ آذربایجان، سیاستهای روسوفیل حزب توده تا آنجا پیش رفت که سرانجام این حزب به خیانت محکوم گردید[2] و مواردی منفی از تحقیر ملی بهجای عزت ملی در کارنامۀ آن بهجای گذارد. از جمله موضعگیریهای منفی حزب توده میتوان به این موارد اشاره کرد: حمایت از واگذاری نفت شمال به روسها، دخالت در غائلۀ تجزیۀ آذربایجان و موضعگیری در برابر ملی شدن نفت. این موارد در صورتی بود که حزب توده توان مقابله با وضعیت پیشآمده به نفع ملت را داشت.
ایرج اسکندری در خاطراتش مربوط به اواخر دهۀ 1330 مینویسد در یک میهمانی شام که حزب کمونیست آذربایجان به افتخار رهبران حزب توده و فرقۀ دموکرات آذربایجان برپا کرده بود، یکی از فعالان حزب توده همه را دعوت میکند تا جامشان را به افتخار معاهدۀ 1207 ترکمانچای بنوشند؛ آنهم معاهدهای که طی آن بخشهایی از قفقاز به روسیه واگذار شده بود. خفتآمیز بودن این اقدام بهاندازهای آشکار بود که حتی اسکندری علیرغم احترام فوقالعادهای که برای اتحاد جماهیر شوروی قائل بود، از نوشیدن جام خود امتناع کرد و از این طریق اعتراض خود را نسبت به نحوۀ میزبانی نشان داد.[3]
علاوه بر این، هنگامی که کافتارادزه، معاون کمیساریای خارجۀ اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، از دولت ساعد تقاضای دریافت امتیاز نفت شمال را کرد، حزب توده بهمثابۀ یک اهرم فشار در جهت منافع شوروی وارد کار شد. ابتدا در تاریخ سهشنبه دوم آبان 1323 (24 اکتبر 1944) آقای کافتارادزه در باغ سفارت شوروی یک جلسۀ مطبوعاتی تشکیل داد و از جایگاهی فرادستانه اظهار کرد: «دولت اتحاد جماهیر شوروی در نظر دارد امتیاز نواحی آذربایجان و گیلان و مازندران و قسمتی از ناحیۀ سمنان و چند ناحیه از خراسان شمالی و شمال قوچان را تحصیل نماید» و در آن دولت ساعد را تهدید کرد. سپس حزب توده تظاهراتی به راه انداخت.[4]
همچنین در ماجرای ملی شدن صنعت نفت، این حزب بهجای حمایت از این رویکرد، رفتاری متناقض اتخاذ کرد. موضعی که بیشتر منافع شوروی را تأمین میکرد؛ چراکه منفعت شوروی در نبود دولت مصدق بود که مخالف امتیازدهی به غرب و شرق بود. در واقع در این مقطع اگر حزب توده به حمایت و دفاع از دولت ملی برمیخاست، بازگشت محمدرضاشاه و خاندان پهلوی به حکومت منتفی بود. عدم حمایت از حرکت ملی مردم ایران، عملکرد این حزب را در راستای منافع و عزت ملی قرار نداد. این مسئله باعث شد افکار عمومی و حتی عناصری از کادرهای اصلی حزب، متفقالقول بپذیرند که اگر حزب توده بهجای سکوت، با امکاناتی که در اختیار داشت، به حمایت از ملی شدن صنعت نفت برمیخاست،[5] تاریخ ایران بهگونهای دیگر رقم میخورد. بنابراین حزب توده بهدلایل متعددی چون گرایش افراطی به شوروی و بیگانگی مبانی نظری، در مقابل افکار عمومی قرار گرفت.
کارنامۀ جبهۀ ملی
جبهۀ ملی برخلاف حزب توده، موجودیتی مستقل داشت و حتی در مقطعی با مخالفت در برابر امتیازدهی به نیروهای خارجی و ملی شدن صنعت نفت، گام مهمی پیرامون عزت ملی برداشت. مصدق یکی از برجستهترین اعضای جبهۀ ملی پس از شهریور 1320، در اولین انتخاباتی که بهنسبت دورههای پیشین و پسین آزادتر بود، در دورۀ چهاردهم مجلس (1322) از تهران انتخاب شد و در این مجلس بهشدت با امتیازطلبیهای شوروی و انگلستان مخالفت کرد، اما در مقاطعی که باید بر اصول خود سرسختانه پافشاری میکرد، به کشورهای خارجی چون آمریکا بیش از اندازه اعتماد کرد. این امر بهویژه پس از نخستوزیری مصدق آشکار شد. این در حالی بود که مصدق و جبهۀ ملی، کسب قدرت خود را مرهون جنبش ملی شدن صنعت نفت و خلعید از شرکت نفت ایران و انگلیس بودند که بهصورت قیامی ملی علیه سلطه و نفوذ انگلستان در ایران نمایان شد. اما در ادامه و بهویژه پس از نخستوزیری مصدق، مواضع ضداستعاری آنان شامل آمریکا نگردید.
دکتر کریم سنجابی در کتاب «خاطرات سیاسی» معتقد است وجود عناصر محافظهکار در کابینۀ مصدق به مفهوم فقدان عناصر خودی نبود، بلکه دکتر مصدق حتیالامکان میل داشت از عوامل محافظهکار استفاده کند؛ بهصورتیکه کابینهاش هم در انظار و محافل خارجی بهصورت یک کابینۀ افراطی و ضدسلطنتی جلوهگر نشود.[6] یعنی برای مصدق حفظ وجهه در برابر همان دولتهایی که در برابرش مبارزه میکرد، مهم بود. همچنین پس از آنکه مصدق دولت خود را شکل داد، با بحرانهای اقتصادی مواجه شد. در چنین شرایطی، دولت آمریکا از کمک به ایران اجتناب ورزید. والتر گیفورد، سفیر آمریکا در لندن و گروهی دیگر از کارشناسان وزارت خارجۀ آمریکا بر این باور بودند بهترین راه برای شکست مصدق، به تعویق انداختن پرداخت وام است و چنانچه عدم پرداخت کامل وام ممکن نباشد، باید حتماً با انگلیس در این زمینه مشورت شود. آنها بر این نظر بودند که ناکامی مصدق در دریافت وام خارجی احتمالاً موجبات تغییر سیاست او را فراهم خواهد کرد و ازاینرو توصیه میکردند دولت آمریکا همچنان در برابر تقاضاهای کمک مالی مصدق ایستادگی کند.[7] این در حالی بود که مصدق همچنان به آمریکا و کمکهای او خوشبین و امیدوار بود. حتی در سفرش به نیویورک میکوشید نظر مساعد دولت آمریکا را برای اعطای کمک به ایران جلب کند.
هنگامی که مصدق پیشنهادهای مطرحشده از سوی نهادهای بینالمللی را رد کرد، دولت آمریکا نیز در واکنش به این مسئله، تقاضای کمک مالی ایران را رد کرد.[8] سفیر آمریکا در لندن، هنگامی که دربارۀ شکل و نحوۀ کمک آمریکا به ایران از دولت متبوعش استفسار کرد، به او گفتند: «وزارت امور خارجۀ آمریکا تمایلی به حمایت از دولت مصدق ندارد، زیرا بهعقیدۀ وزارت خارجه، او با اقداماتش کشور خود را به لبۀ پرتگاه کشانده است.»[9] ولی بازهم مصدق در برابر موضع سرسختانۀ آمریکا، آنها را از وقوع انقلاب کمونیستی در ایران میترساند تا آنها را وادار به کمک کند. برای نمونه، مصدق در دیدار 22 دی 1330 با هندرسون، با اذعان به این موضوع میگوید: «من با خلوص نیت حرف میزنم. به خدا قسم اگر به ایران کمک خارجی نشود، از هم متلاشی خواهد شد و در عرض سی روز انقلاب کمونیستی صورت میگیرد.»[10] تهدیدهای مصدق در تصمیم آمریکا تغییری ایجاد نکرد. عزم دولت آمریکا برای عدم حمایت از مصدق و کمک مالی به وی در دورۀ دموکراتها و جمهوریخواهان ادامه داشت. هرچند این عزم جدی بود، اما مصدق بازهم از آمریکا نومید نبود و نمیشد. او بارها تهدید کرد که «بدون کمک مالی آمریکا شاید فقط یک ماه دیگر بتواند دوام بیاورد. بنابراین دولت آمریکا مسئول آنچه پس از آن در ایران روی دهد، خواهد بود.»[11]
هرچه مصدق با توجه به نظام دوقطبی و تهدید کمونیستها در جهت دریافت کمک از آمریکا تلاش میکرد، به همان میزان بهانۀ حامیان سیاست انگلیس بر ناتوانی و ضعف دولت او بیشتر میشد و آنها را در اقدام علیه او مشتاقتر میکرد. تنها کمک آمریکا در قالب اصل چهار ترومن بود که مصدق نسبت به کم بودن آن اعتراض داشت.[12] هرچه توجه مصدق از داخل کشور به خارج جلب میشد و حمایت آمریکا جای حمایت مردم ایران را میگرفت، پایگاه اجتماعی دولت مصدق نیز ضعیفتر میشد. با افشا شدن نامههای مصدق به رئیسجمهور آمریکا تنها برای جلب حمایت و کمک مالی، موجب شد تا جو منفی علیه او در داخل شکل بگیرد. مخالفان چپگرا نیز از این فرصت استفاده کردند و بر حاشیههای آن افزودند. برای مثال، روزنامۀ «داد» در روز 23 آبان 1330، پس از نخستین نامۀ مصدق به ترومن، در متنی با تأکید بر نامهنگاری شخص مصدق با ترومن جهت تقاضای کمک مالی به ایران نوشت: «گفته میشود شاید متن این نامه از طرف رئیسجمهور آمریکا منتشر شود و یک نامۀ خفتآور برای ملت ایران محسوب شود.»[12] تداوم این روند، یعنی رویکرد نگاه به بیرون مصدق و بیتوجهی به نیروها و ظرفیت داخلی، موجب شد تا تلاشهای شخص مصدق و جبهۀ ملی در جهت عزت ملی رو به افول گذارد. در نهایت شاه در کنار همراهی دولتهای آمریکا و انگلیس و سکوت شوروی کودتا کرد، مصدق محاکمه شد و کارنامه این حزب نیز در فرازوفرود ذلت و عزت، تجربۀ تلخی برای ایرانیان به بار آورد.
پینوشت
[1]. پیتر آوری، تاریخ معاصر ایران، ترجمۀ محمود رفیعی مهرآباد، ج1، تهران، امیرکبیر، 1356، ص228.
[2]. محمدرحیم عیوضی، روسوفیلهای ناکام: جریانشناسی اپوزیسیون عصر پهلوی (حزب توده)، زمانه، سال چهارم، دی 1384، ص36.
[3]. ایرج اسکندری، خاطرات سیاسی، ج3، ویراستاران: بابک امیرخسروی و فریدون آذرلو، سنکلو (فرانسه)، حزب دموکراتیک مردم ایران، 1346، ص 122-121.
.[4]حسین کیاستوان، سیاست موازنۀ منفی در مجلس چهاردهم، تهران، مصدق، 1355، ص162-163.
[5]. فریدون کشاورز، من متهم میکنم کمیتۀ مرکزی حزب تودۀ ایران را، ج1، بیجا، بینا، بیتا، ص80-79.
[6]. کریم سنجابی، امیدها و ناامیدیها و خاطرات سیاسی دکتر کریم سنجابی، لندن، مرکز نشر کتاب، چاپ اول، 1364، ص174.
[7]. رک: مصطفی فاتح، پنجاه سال نفت ایران، تهران، پیام، 1358.
[8]. رک: ع دانشپور، نیرنگبازان نفت یا علل شکست میسیون گارنر، تهران، بینا، 1331.
[9]. نامۀ کفیل وزارت امور خارجۀ آمریکا به گیفورد، ش2642، 23 نوامبر 1951، 888، 2553/11، 2351
[10]. هندرسون به آچسون، تلگراف 1985، 28 نوامبر 1951، 888، 2553/2851.
[11]. هندرسون به آچسون، تلگراف 3031، 11 فوریه 1952، 788، 00/2-1152.
[12]. آرشیو اسناد وزارت امور خارجۀ ایران، کارتن 4، پوشۀ 4، اسناد سال 1330.
[13]. یوناه الکساندر و آلن ناتر، تاریخ مستند روابط دوجانبۀ ایران و آمریکا، ترجمۀ سعیده لطفیان و احمد صادقی، تهران، نشر قومس، 1378، ص336-335.
*امیررضا احمدی، دانشجوی دکترای علوم سیاسی/