چالشهای پیش روی گفتمان انقلاب اسلامی در گفتوگو با حسین فدایی
95/5/30
گفتمان عاریتی و وارداتی در مقابل عزت ملی
مدیریت فرتوت خستهی غیرفعال نمیتواند برای برطرف کردن مشکلات کارآمد باشد. مدیریت جهادی کارآمد است. مشکل اقتصادی در تعامل بینالمللی برطرف نمیشود، بلکه باید با استفاده از ظرفیت داخلی کشور به قدرت رسید تا اینگونه در تعامل بینالمللی اثرگذار بود.
گروه سیاسی برهان؛ عزت ملی از جمله کلیدواژگانی است که در سخنرانیهای مختلف مقام معظم رهبری، مکرراً بیان شده است. ایشان در بیانات متعدد خود، زوایای مختلف این مفهوم را مورد اشاره قرار دادهاند، اما نکتهی مهم این است که این مفهوم تا چهحد مورد توجه مسئولان و سیاستمداران ایرانی بوده است. به عبارتی دیگر، چه مسائلی باعث شده که رهبر فرزانهی انقلاب تا اینحد بر این مفهوم تأکید داشته باشند. در جهت روشن کردن این دغدغه، به گفتوگو با حسین فدایی نشستیم. وی در دورهی هفتم و هشتم مجلس شورای اسلامی، نمایندهی مردم تهران بوده است.
لطفاً بفرمایید نسبت بین عزت و پیشرفت در نگاه و اندیشهی امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری چیست؟ چرا ایشان عزت را پیشنیاز پیشرفت میدانند یا اینکه میفرمایند اگر عزت محقق شود، پیشرفت و امنیت نیز ایجاد خواهد شد؟ در نگاه آنها، چه ارتباطی بین این مفاهیم وجود دارد؟
نگاه حضرت امام (ره) و مقام معظم رهبری به این دو مؤلفه و مفهومی که بیان کردید، به جهانبینی آنها و تفسیری که از هستی، انسان، فلسفهی تاریخ، جامعه و نقش انسان در جامعه و در بستر تاریخ و پیوندی که این نقش با عالم هستی دارد، برمیگردد. وقتی انسان هستی را هدفمند بداند و اعتقاد داشته باشد خالق هستی برای خلق هستی هدفی داشته و برای رسیدن به این هدف مسیری را طراحی کرده است، به این نتیجه میرسد که انسان موجودی است که ظرفیت صیرورت و تغییر او از منهای بینهایت تا مثبت بینهایت را دربرمیگیرد. در نتیجه، اگر انسان بخواهد به کرامت و تعالی برسد، میتواند این مسیر مثبت و منفی بینهایت را طی کند و در مسیر کمال و تعالی، هر کار ناشدنی را انجام دهد.
از محتوای این اعتقاد به هستی و انسان، مفهومی به نام توانستن، اراده و اختیار برای انسان حاصل میشود که انسان علیرغم همهی سختیها، کمبودها و مشکلات میتواند از جبر تاریخ و حاکمیت ظلم و جور و جبر و حاکمیت شیطان و نفس رهایی یابد و به کرامت برسد. این فلسفهی خلقت انسان است. بر همین اساس، عزت مهمترین مفهومی است که برای انسان معنا پیدا میکند. در واقع عزت بهمعنای رسیدن به کرامت انسانی، استقلال و پرهیز و دوری از شیطان بیرون و درون است. بنابراین تصمیم برای خود بودن و روی پای خود ایستادن و به خدا رسیدن، عزت است. اگر غیر از این باشد، یعنی رسیدن به عزت، مجهز شدن به عزم و ارادهی به کمال رسیدن در انسان و جامعه شکل نگیرد، انسان رو به کمال پیش نمیرود. کمال بهمعنی پیشرفت است. پیشرفت مفهومی چندوجهی دارد. آنجا که به مسئلهی فردی انسان برمیگردد، کمالات انسان را دنبال میکند. آنجا که به فرهنگ برمیگردد، مسائل اجتماعی را دنبال میکند؛ یعنی میخواهد جامعه به تعالی فرهنگی برسد. دربارهی اقتصاد نیز خواهان تعالی اقتصادی انسان و دستیابی او به مناسبات درست اقتصادی است. در مسائل سیاسی و بینالمللی نیز میخواهد انسان زیر بار ظلم نرود و ظلم نیز نکند، بلکه دنبال تعالی جامعهی خود و همهی بشریت باشد.
در واقع پیشرفت ابعاد علمی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و مناسبات بینالمللی در رابطه با فرد و جامعه و ملت و دولت پیوندخورده و جدانشدنی است. بنابراین زیربنا و زیرساخت جامعهای که دنبال پیشرفت است، عزت است و زیربنای عزت توانستن و «ما میتوانیم» است. زیربنای «ما میتوانیم»، تفسیر ما از انسان است و زیربنای تفسیر ما، جهانبینی ما و نگاه ما به انسان، تاریخ و جامعه است که در نهایت، زیربنای آن به جهانبینی ما نسبت به عالم هستی برمیگردد و اینکه همهی هستی خالقی دارد که هدف او از خلق انسان، رسیدن انسان به اوج قلههای رفیع انسانیت است.
حضرتعالی جهانبینی توحیدی، یعنی خروج از نظام طاغوت و پیوستن به نظام الهی و در مسیر تعالی حرکت کردن را مبنای نگرش قرار دادید. در نقطهی مقابل این نگرش، برخی معتقدند پیشرفت کشور از مسیر مناسبات موجود و هضم شدن در نظام بینالملل یا جامعهی جهانی و همسو شدن با قدرتهای مستکبر صاحب قدرت اتفاق میافتد؛ یعنی ما بهجایی نمیرسیم مگر اینکه با این قدرتها همراه شویم. به نظر جنابعالی، نگاه حضرت امام (ره) و حضرت آقا در مواجهه با این تفکر چیست؟
همانطور که عرض کردم، اگر در تقسیمبندی کلان و کلی، دو جهانبینی توحیدی و غیرتوحیدی را مبنا قرار دهیم، متوجه میشویم در جهانبینی توحیدی، ولایت و سرپرستی همهی هستی و خصوصاً انسان، برعهدهی خداوند است، اما در جهانبینی غیرالهی، سرپرستی و ولایت انسانها برعهدهی طاغوت و شیطان است. شیطان و طاغوت بهدنبال تعالی انسان نیست، بلکه میخواهد خودش از امکانات مادی دنیایی بیشتر برخوردار شود. لذا وجه تمایز این دو جهانبینی کاملاً مشخص است. قطعاً پیشرفتی که ولی و سرپرست غیرالهی دنبال میکند، منتهی به تفوق و اقتدار بیشتر خودش میشود، اما در جهانبینی الهی، خداوند بهدنبال قدرتمندتر شدن نیست، بلکه بهدنبال قدرتمند شدن همهی انسانهای مؤمن است. دوست دارد همهی انسانها خوب و پاک باشند و از نعمتهای خداوند طبق ضابطه و مقرراتی برخوردار شوند. بنابراین در جهانبینی الهی، منافع فردی و جمعی وجود ندارد. خداوند منافع را برای انسانها قرار داده است، درحالیکه جهانبینی غیرالهی خواستار برخورداری بیشتر از کانونهای قدرت، ثروت، ظالمان، طاغوتیان و شیاطین است. در نتیجه، برای برخورداری بیشتر خودشان، طبعاً باید ظلم و جنایت کنند تا با استعمار و استثمار بتوانند به اهداف خود برسند.
اگر موافق باشید، اندکی بحث را مصداقی ادامه دهیم و حضرتعالی توضیح دهید که در دورهی رهبری مقام معظم رهبری، درخصوص مفاهیمی که بیان شد، چه اتفاقاتی رخ داده است. ابتدای ولایت رهبر انقلاب مصادف بود با دورهای که از نظر اجرایی به دورهی سازندگی معروف است؛ یعنی دولت سازندگی بر سر کار آمد. در آن زمان، در دستور کار کشور، قوهی مجریه و بقیهی دستگاهها، عنصر سازندگی و بازسازی مطرح بود. در حقیقت جریانها و نگاههای مختلفی مطرح بودند. برخی بر این اعتقاد بودند که برای پیشرفت کشور و رسیدن به سازندگی، بعضی مواقع باید از موضع عزتمندانه یا بهعبارتی تنشزا تنزل کرد و بهاصطلاح تعامل برقرار کرد تا بتوان به پیشرفت و سازندگی دست یافت. مقام معظم رهبری چگونه این صحنه را مدیریت کردند و بین نیاز کشور، نظام، جامعه و انقلاب، یعنی عنصر سازندگی و جهتگیری انقلابی، تناسب برقرار کردند تا علاوهبر حفظ عزت کشور و جهتگیری انقلابی آن، نیاز مقطعی پیشرفت کشور نیز حفظ شود؟ لطفاً مصداقهایی نیز در این مورد ذکر بفرمایید.
لازم است اشاره کنم که بحث سازندگی به دولت آقای هاشمی برنمیگردد؛ یعنی ستاد بازسازی در زمان حضرت امام (ره) و با فرمان ایشان شکل گرفت. بحث بازسازی و سازندگی کشور در آن مقطع زمانی، یعنی بعد از قطعنامه، ضرورتی اجتنابناپذیر بود و همهی عقلای قم، همهی کارشناسان و دلسوزان میدانستند که بعد از هشت سال جنگ و اینهمه تخریبی که دشمن انجام داده است، کشور باید ساخته شود. بنابراین اینگونه نبود که فقط عدهی خاصی این حرف را بزنند. در واقع همه این موضوع را قبول داشتند. آنچه مهم بود این بود که سازندگی بر چه اساس و مبنایی سامان پیدا کند. اگر مبنا تکیه بر تواناییها، امکانات و ظرفیتهای داخلی باشد، در واقع تکیه بر همان سرمایهای است که منجر به پیروزی انقلاب و موفقیت در جنگ شده است. این ظرفیت ملی، مردمی و درونی، همان سرمایهای است که میتواند ادامهی انقلاب را بیمه کند. درحالیکه به هر دلیلی عدهای با تئوریزه کردن این مطلب میخواهند بهدلیل کمبودهایی که در این زمینه وجود دارد، از ظرفیت دیگران برای سازندگی استفاده کنیم.
این بحث از قبل انقلاب، در انقلاب، در دورهی جنگ و بعد از جنگ چالشبرانگیز بوده است. قبل از انقلاب نیز عدهای اعتقاد داشتند که نمیشود رژیم شاه را ساقط کرد. نهضت آزادی و جبههی ملی مشخصاً مطرح میکردند مگر میشود با مشت در مقابل درفش ایستاد؟ مگر میشود با پوست، گوشت و استخوان در مقابل تیر، توپ و تانک ایستاد؟ آنها پیروزی انقلاب را منوط به پیوند خوردن به یکی از قدرتهای جهانی میدانستند و معتقد بودند برای موفقیت در این زمینه، باید به یکی از این قدرتها متکی باشیم. بااینحال انقلاب اسلامی در همان مرحلهی اول به اثبات رسید. در ماجرای جنگ نیز عدهی کثیری فکر میکردند ایران وقتی در مقابل این ماشین عظیمِ نظام سلطه و تکنولوژی و توانهای نظامی پیروز میشود که دستبهدست آنها بدهد و همان تجهیزات و امکاناتی را که آنها دارند، داشته باشد، درحالیکه جنگ ما اینطور نبود. جنگ ما پیروزی ایمان، اعتقاد و عقیده بود و با ارادهی فولادین بچههای رزمنده، این پیروزی را به دست آوردیم.
در ماجرای قطعنامه عدهای تلاش کردند که بگویند امکانات مادی و نظامی کشور ته کشیده است و در نتیجه، ایران دیگر نمیتواند بجنگد، درحالیکه حضرت امام (ره) عامل پیروزی را در این مورد، ایمان، اعتقاد، عقلانیت، برنامهریزی، ایثار و شهادت میدانستند. این عده تلاش کردند تا فکر خود را بر انقلاب حاکم و تحمیل کنند. بیتردید جنگ از ابتدا تا انتها غلبهی ایمان بر جنگافروزیهای دشمن بود.
آیا قبول دارید در دورهی سازندگی، تقابل بین این دو نگاه جدیتر بوده است؟
عرض بنده این است که این فکر و این اعتقاد قبل از انقلاب نیز وجود داشته است. در واقع هر دورهای ظهور و بروز و شکستی داشته است، اما در ماجرای جنگ و بعد از قطعنامه و در دورهی سازندگی، این نگاه مجدداً ظهور و بروز جدی پیدا کرد.
هر گفتمانی که عاریتی و وارداتی باشد و بدون توجه به اعتقادات و باورهای ملی و اسلامی کشور باشد، پاسخگوی نیاز جامعهی ما نخواهد بود. اصلاً در گفتمان انقلاب اسلامی نقصی نمیبینیم که بخواهیم از جایی گفتمانی وارد کنیم.
منظورتان این است که بخشی از نخبگان با این موضوع همراه شدند؟
بله، همینطور است. این موضوعی بینالمللی و فکری جهانی است؛ یعنی این فکر منحصر به کشور ایران نیست. این فکر در جامعهی بشری به همان جهانبینی و ریشههای اعتقادی که در ابتدا عرض کردم برمیگردد. وقتی بزرگان، سیاستمداران و تصمیمگیران جوامع بشری افرادی باشند که بخواهند در جامعه ولایت خود را مستقل از ولایت الهی اعمال و ارادهی خود را حاکم کنند، در واقع خودبهخود ولایتی طاغوتی شکل میگیرد. حتی اگر آن فرد مسلمان نیز باشد، با جهانبینی الهی زاویه پیدا میکند. متأسفانه این موضوع در تاریخ بشر و حتی تاریخ ایران نیز اتفاق افتاده است که افراد مسلمان و ظاهراً متدین، تحتتأثیر و غلبهی اندیشهی دنیابینی، دنیاگرایی و اصالت دنیا قرار گرفتهاند و آرامآرام با جهانبینی توحیدی زاویه پیدا کرده و با مشکل مواجه شدهاند.
بزرگترین رسالت رهبری انقلاب، چه در زمان حضرت امام (ره) و چه در زمان مقام معظم رهبری، این بوده است که این کاروان بشری را از مسیر جهانبینی غیرالهی به حرکت در مسیر توحید راهنمایی کنند. در واقع در این کار همچون سوزنبان عمل کردهاند؛ یعنی هرجا که ممکن بوده است مسئولان یا مردم تحتتأثیر این مسائل قرار بگیرند، هشدار دادهاند.
توجه بفرمایید، وقتی مقام معظم رهبری در دههی هفتاد نسبت به تهاجم فرهنگی هشدار دادند، عدهای تصور کردند منظور حضرت آقا از تهاجم فرهنگی این است که موهای عدهای از زنان و دختران پیداست، درحالیکه منظور ایشان هشدار برای این بود که تهاجم فرهنگی میخواهد جهانبینی توحیدی را از شما بگیرد و جهانبینی غیرتوحیدی را جایگزین آن کند. بنابراین احتیاط کنید.
هشداری که دربارهی ناتوی فرهنگی میدهند، به این مفهوم است که تهاجم فرهنگی قرارگاه و فرماندهی دارد که با سوزنبانی خود میخواهد این «ما میتوانیم» را از شما بگیرد. در واقع میخواهد عزت را از شما بگیرد. بنابراین باید متوجه باشید و بااحتیاط پیش بروید. حضرت آیتالله خامنهای خطاب به مسئولان میفرمایند مراقب باشید که تحتتأثیر رفاهزدگی و تجملگرایی قرار نگیرید، زیرا تجملگرایی و رفاهزدگی بزرگترین زمینهی ایجاد زاویه با جهانبینی توحیدی و مسیر الهی است. همچنین به مسئولان هشدار میدهند مراقب باشید و توجه کنید که طبقهی ممتاز و ویژه، یعنی طبقهی امتیازطلب، در بین شما رشد نکند، زیرا اگر شما به رانتخواری مبتلا شوید، خودخواهیها، خودپرستیها و بتسازیها شکل میگیرند و بت نفستان تقویت میشود و اینگونه از جهانبینی توحیدی زاویه پیدا میکنید و از آن فاصله میگیرید.
سیاست دولت سازندگی تعامل با کشورهای منطقه و تعامل با غرب و اروپا بود. در این دوره چند مسئله ایجاد شد که از جملهی آن گفتوگوی انتقادی با اروپا و قضیهی میکونوس بود. راهبرد حضرت آقا برای حفظ عزت در این دسته از ماجراها که به بهانهی سازندگی ایجاد میشد، چه بود؟
اولین مسئله در سیاست تنشزدایی، بحث بر سر چیستی تنشزدایی است. جمهوری اسلامی تنشی ایجاد نکرد که بخواهد تنشزدایی کند. از روز اول، حداقل در رابطه با ایران، بدون در نظر گرفتن مظلومان، محرومان، مستضعفان و مسلمانان دنیا، نظام سلطه ایجاد تنش کرد. ایران ملتی تحت حاکمیت نظام دیکتاتوری و استبدادی شاهنشاهی بود. این ملت، شاه را از کشور بیرون کرد. نظام سلطه شاه را تحویل ملت ایران نداد و حتی مصونیت نیز برایش ایجاد کرد. حال آنها برای ملت ایران تنش ایجاد کردند یا ملت ایران تنش ایجاد کرد؟ اموال ملت ایران را از کشور خارج کردند. این اموال به ایران تحویل داده نشد. انقلاب و ملت ایران را تحریم کردند. از ابتدای انقلاب به ضدانقلابیها، سلطنتطلبها و کودتاچیها کمک کردند. بنابراین آمریکاییها کانون تولید تنش، جنگافروزی و افراطیگری در دنیا بودهاند. آمریکا کانون تولید اعمال و رفتار ضدحقوق بشر است، اما همواره ایران را متهم میکند.
عدهای در داخل کشور گفتهاند تنشزدایی کنیم، درحالیکه این بحث مبنای غلطی داشته است. مقام معظم رهبری راهبرد عزت، حکمت و مصلحت را برای سیاست خارجی کشور مطرح فرمودهاند. بنابراین این اولین طرحی است که حضرت آقا با آن، از نظر راهبردی، دیپلماسی بینالمللی ما را هدایت کرده است. مصداق عینی و عملی آن نیز زمانی است که اروپاییان برای ایجاد فشار، سفرای خود را از ایران فراخواندند. مقام معظم رهبری در اینباره فرمودند باید عذرخواهی کنند و برگردند. سفیر آلمان اولین سفیری بود که ایران را ترک کرد، آخرین نفر باید برگردد. بنابراین حضرت آقا در مواجهه با این موضوع، از موضع اقتدار وارد شدند و اتفاقاً آنها نیز بعد از مدتی سرافکنده و شرمنده برگشتند. چنین برخوردی نشاندهندهی اقتدار، عزت، کرامت نفس، آزادی و استقلال است. از اینگونه مصادیق فراوان است. رهبر معظم انقلاب در مسائل مختلف، مسیر کل قوا و جامعه را مشخص کردهاند که حرکت در مسیر کمال، رشد، عزت و پیشرفت الهی بوده است، نه وابسته شدن به ارادهی پوسیده و ارتجاعی نظام سلطه.
نرمش قهرمانانه این است که به همهی ظرفیت نظام سلطه در این زمینه جهت دهیم و با هدایت این ظرفیتها در چارچوبهای نظام، آنها را خلعسلاح کنیم. حرفی که با منطق و دلیل زده شود و عقلایی باشد، دنیا حق را به آن خواهد داد. منطق زیادهخواه و تمامیتخواه در دنیا ضعیف و خلعسلاح میشود.
در دورهای که اصطلاحاً از آن به دورهی دومخرداد یا اصلاحات یاد میکنند، فضایی ایجاد شد که جریانی صراحتاً بهدنبال وادادگی در مقابل قدرتهای خارجی بود؛ یعنی مرعوب مناسبات نظام سلطه بود و مایل بود بهنحوی ارتباط با آمریکا را شکل بدهد. در این مقطع تاریخی که بررسی آن بسیار مهم است، تدبیر مقام معظم رهبری برای حفظ عزت و پیشرفت جمهوری اسلامی، چه بوده است؟
داستانی با عنوان اصلاحات در کشور مطرح شد تا شاید به گفتمانی فراگیر و ملی تبدیل شود. مقام معظم رهبری در تحلیل جامعی، تفاوت میان اصلاحات اسلامیانقلابی و اصلاحات یلسینی و آمریکایی را تبیین فرمودند. این بحثی است که در سخنرانی معروف حضرت آقا مطرح شد که اگر تبیین شود، در واقع همهچیز را مشخص میکند. تلاشی تحتعنوان ایدئولوژیزدایی در کشور، مخصوصاً در دههی هفتاد شروع شد که نسبیتگرایی لیبرالی را جایگزین اندیشه و تفکر اعتقادی کرد. مقام معظم رهبری برای اینکه اثبات کنند باورهای دینی میتواند شخصیتساز و انسانساز باشد و همچنین میتواند برای فرد و جامعه مفید باشد و جامعه را به عزت و پیشرفت برساند، بارها و بارها تمایز فکر توحیدی را با فکر غیرتوحیدی و غیرالهی در مقاطع مختلف تبیین کردهاند. براساس مرزهای اعتقادی و فکری، تفکر نسبیتگرای لیبرالی مشتمل بر جبههی خودی و غیرخودی میشود. افرادی که اسلام، انقلاب، نظام و حضرت امام (ره) و ارزشهای دینی را قبول دارند، خودی هستند و کسانی که از درون خیمهی انقلاب و جامعه به دشمن برای نفوذ جامعهی اسلامی چراغسبز نشان میدهند، غیرخودی هستند.
کسانی که میگویند عصر انقلاب سپری شده و به سر رسیده است و معتقد هستند حضرت امام (ره) را باید در موزههای تاریخ جستوجو کرد، خودی محسوب نمیشوند. کسانی که اسلام، عاشورا، کربلا و وحی را حادثهای تاریخی میدانند که تمام شده، خودی نیستند. در واقع کسانی که مبانی و اصول اساسی انقلاب و جمهوری اسلامی و اعتقادات ملت ایران را هدف قرار دادهاند تا آن را از ریشه بیرون آورند، خودی نیستند. در واقع حضرت آیتالله خامنهای مرزبندی جامعهی توحیدی، اسلامی و ایرانی را با جامعهی غیرتوحیدی و جوامع دیگر ترسیم کردهاند و دائماً آن را تبیین میکنند. دربارهی آن هشدار دادهاند و مصداقهای مختلف آن را بیان کردهاند. وقتی دیدند عدهای به بهانهی مسئلهی هستهای میخواهند افکار جامعه را تحتتأثیر قرار دهند، تعلیق آن را در سال 82 داوطلبانه پذیرفتند. وقتی نیز دیدند غربیها ناجوانمردانه میخواهند ظرفیت علمی و فناوری ایران را بگیرند و زورگویی کنند، این تعلیق داوطلبانه را نیز تعلیق کردند؛ یعنی به وضعیت اولیه بازگشتند. رسیدن به فناوری هستهای و فناوریها و دستاوردهای علمی را حق مسلم ملت ایران برشمردند. در واقع هر زمان که نظام سلطه خواست با تمامیتخواهی خود، حقوق ملت ایران را نادیده بگیرد و به ملت ایران ظلم کند، در مقابلش ایستادند.
در پایان دورهی اصلاحات، زمانی که گفتمان اصولگرایی در جامعه تسری پیدا کرد و در حقیقت اصولگرایان موفق شدند اکثریت رأی مردم را، چه در مجلس و چه در دولت، کسب کنند، راهبرد حضرت آقا برای اینکه این جبهه در مسیر گفتمان عزت و پیشرفت حرکت کند، چه بود؟ دولتهای نهم و دهم چه نسبتی با این راهبرد داشتند؟ بهعبارت دیگر، چقدر در حرکت در این چارچوب موفق بودند؟
در دورهی کارگزاران، شعار سازندگی و گفتمان سازندگی مطرح شد. در دورهی دوم خرداد نیز شعار آزادی و توسعهی سیاسی مطرح شد. گفتمان سازندگی یا توسعهی اقتصادی و گفتمان آزادی یا توسعهی سیاسی، هر دو تاحدودی با گفتمان اصلی انقلاب اسلامی زاویه داشتند.
گفتمان انقلاب اسلامی، هم به اقتصاد و پیشرفت اقتصادی جامعه توجه دارد و هم به آزادی و پیشرفت سیاسی جامعه. این گفتمان در چارچوب گفتمان اصلی، خردهگفتمانها را حذف، تبیین، تبلیغ و دنبال میکند. اینکه بهبهانهی توسعهی سیاسی و آزادی، کرامت انسانی را زیر سؤال ببرند و انسان را به انحراف بکشانند یا اینکه بهبهانهی رفاه و تأمین معیشت جامعه، جامعه را به نظام اقتصاد غربی وابسته کنند، طبعاً با گفتمان اصلی انقلاب اسلامی سازگاری ندارد. بنابراین مقام معظم رهبری با هوشمندی و بصیرت کامل تلاش کردند گفتمان توسعهی اقتصادی و سیاسی را در چارچوب اصلی گفتمان انقلاب اسلامی، تبیین و تشریح کنند. افرادی که ریگی در کفش داشتند و در واقع بهبهانهی این نیاز و مطالبهی عمومی میخواستند از چارچوب اصلی گفتمان انقلاب زاویه بگیرند، متوجه هوشمندی و هدایت رهبری شدند و با سنگاندازی در جامعه، چالش و ناامنی ایجاد کردند.
جامعه نیز متوجه شد که این افراد با شعارهایی که میدهند، دنبال این نیستند که در چارچوب گفتمان انقلاب، یعنی استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی، عدالت، ساختار قانون اساسی، اعتقادات و هنجارهای پذیرفتهشدهی ملت ایران عمل کنند. لذا هدایتهای رهبری منجر شد که جامعه به فکر احیای اصول و گفتمان انقلاب اسلامی بیفتد تا مصداقهایی که توانایی تحقق این گفتمان را دارند، دنبال شوند. بنابراین دولت نهم و دهم شکل گرفت. شعارهای دولت نهم همان چیزهایی بود که مردم میخواستند و بهدنبال آن بودند، اما در مسیر کار، مخصوصاً در دو سال آخر دورهی دوم دولت، با این شک و تردید و ابهام مواجه شدیم که بعضیها با مسیر اصول، ارزشها و گفتمان اصلی انقلاب اسلامی زاویه پیدا کردهاند. در نتیجه، چالشی که میدانید، به وجود آمد.
بحث سازندگی به دولت آقای هاشمی برنمیگردد؛ یعنی ستاد بازسازی در زمان حضرت امام (ره) و با فرمان ایشان شکل گرفت. بحث بازسازی و سازندگی کشور در آن مقطع زمانی، یعنی بعد از قطعنامه، ضرورتی اجتنابناپذیر بود و همهی عقلای قم، همهی کارشناسان و دلسوزان میدانستند که بعد از هشت سال جنگ و اینهمه تخریبی که دشمن انجام داده است، کشور باید ساخته شود.
امروز بحث جدی این است که گفتمان توسعه در حال تسری است. این توسعه، توسعهی استقلالطلبانه نیست، بلکه توسعهای وابسته است که به قدرتهای خارجی، اعم از سرمایهگذاری و فناوری خارجی متکی است. در حقیقت، مقام معظم رهبری در مقابل این مسیر، فعالانه در صحنه حضور داشتهاند و بحث نرمش قهرمانانه را مطرح فرمودهاند. درعینحال که بر مبانی انقلاب تکیه کردهاند، بحثهای مهمی را مطرح نمودهاند که امروز در دستورکار برنامهی ششم قرار گرفته است. به نظر حضرتعالی، راهبرد امروز ایشان برای جلوگیری از انحرافی که ممکن است شکل بگیرد، چیست؟
توجه داشته باشید هر گفتمانی که عاریتی و وارداتی باشد و بدون توجه به اعتقادات و باورهای ملی و اسلامی کشور باشد، پاسخگوی نیاز جامعهی ما نخواهد بود. اصلاً در گفتمان انقلاب اسلامی، نقصی نمیبینیم که بخواهیم از جایی گفتمانی وارد کنیم. در توحید و جهانبینی توحیدی، نقصی نمیبینیم که جهانبینی دیگری را جایگزین آن کنیم. از نظر مدیریت اجرایی نیز بهدلیل اینکه جهانبینی اسلامی کامل و بیعیبونقص است، خواستار قطع رابطه با دنیا نیستیم. ما با موضوع استفاده از تجربهی بشر مشکلی نداریم، اما بحث بر سر این است که در ارتباط با سایر دولتها و ملتها نمیخواهیم هویت و عزت خود را از دست بدهیم، بلکه میخواهیم به هویت خود افتخار کنیم. معتقد هستیم هویتی که داریم، میتواند نجاتبخش همهی بشریت باشد. این تفاوت بینش، اعتقاد و باور از اول انقلاب وجود داشته است. عدهای هضم در هنجارهای ظالمانهی نظام جهانی را رسیدن به پیشرفت میدانند، اما به اعتقاد ما، هنجارهای انقلاب اسلامی آنقدر ظرفیت دارند که علاوهبر نیاز کشور خودمان، بتوانند پاسخگوی نیاز همهی کشورها و همهی انسانها باشند. اگر نقص و اشکالی وجود دارد، از نحوه و روش مدیریتی خودمان است که باید اصلاح شود. در واقع مدیری که میخواهد با فساد برخورد کند، خود نمیتواند فاسد باشد. با دستمال کثیف نمیتوان شیشه را پاک کرد. این مدیر باید فردی صالح باشد.
به نظر بنده، مدیریت فرتوت خستهی غیرفعال نمیتواند برای برطرف کردن مشکلات کارآمد باشد. مدیریت جهادی کارآمد است. مشکل اقتصادی در تعامل بینالمللی برطرف نمیشود، بلکه باید با استفاده از ظرفیت داخلی کشور به قدرت رسید تا اینگونه در تعامل بینالمللی اثرگذار بود. در مسئلهی علمی نمیتوان تولید علم نکرد و علم را وارد کرد، اما توقع رسیدن به پیشرفت علمی داشت. در مسائل فرهنگی، اقتصادی و زمینههای دیگر نیز وضعیت همینگونه است. لذا تفاوت در جهانبینی و گفتمان است که اتفاقات و رویکردهای اینچنین را سامان میدهد.
امروز نیز داستان همین است. اگر میخواهیم از مشکلات اقتصادی جامعه عبور کنیم، باید بتوانیم با قدرتهای جهانی تعامل کنیم، اما در تعامل با قدرتهای جهانی اگر کشوری ضعیف باشیم، ما را زیر پایشان له میکنند، درحالیکه اگر قدرت و عزت داشته باشیم، سرفراز باشیم و روی پای خود بایستیم، آنها مجبور خواهند بود حق ما را رعایت کنند. بنابراین تفاوت این دو نحوهی تفکر، کاملاً آشکار است.
امروز مذاکرات هستهای براساس سازوکارهایی که نظام سلطه مطرح میکند پیش میرود. حال اگر این مذاکرات را در چارچوب اعتقادات و اصول خود هضم کنیم، نرمش قهرمانانه ایجاد خواهد شد؛ یعنی همهی شگردها و برنامههای نظام سلطه را در چارچوب خود هضم میکنیم. در نتیجه، با اقتدار و عزت میگوییم خروجی آن همان برجامی است که ما خواستهایم، نه آنچه آنها گفتهاند.
بنابراین به نظر بنده، مفهوم نرمش قهرمانانه این است که به همهی ظرفیت نظام سلطه در این زمینه جهت بدهیم و با هدایت این ظرفیتها در چارچوبهای نظام، آنها را خلعسلاح کنیم. حرفی که با منطق و دلیل زده شود و عقلایی باشد، دنیا حق را به آن خواهد داد. منطق زیادهخواه و تمامیتخواه در دنیا ضعیف و خلعسلاح میشود. این معنی برد-برد است. هضم شدن در مناسبات برجام تحمیلی نیست، بلکه هضم منطق نظام سلطه در منطق و ارادهی قدرتمند خود است. خروجی چنین برجامی برای جمهوری اسلامی پیروزی خواهد بود.
با تشکر از وقتی که در اختیار برهان قرار دادید.*
*گروه سیاسی برهان
اخبار مرتبط
نظرات