روز شمار
اوقات شرعی
تأملی در مفهوم «قلمرو» از نقطه‌نظر تمدن نوین اسلامی با نیم‌نگاهی به جریانِ فتوحِ صدر اسلام
azadi

 محمدمهدی سلامی پوریان/ دانشجوی کارشناسی ارشد تاریخ اسلام

یکی از مؤلفه‌های مهم در فرآیند تمدن‌سازی، مقوله‌ی «قلمرو» است. ادعای ما در پژوهش حاضر بر این است که در الگوی «تمدن نوین اسلامی»، قرار نیست مرزهای جغرافیاییِ امروزی- که در تصرّف و مالکیت حقوقی کشورها است- نقض شده و به تبع آن حق حاکمیت رسمی کشورها، مورد تجاوز و تعدّی قرار گیرد و نهایتاً بجای آن، مرزهای جغرافیایی جدیدی با حاکمیت سیاسیِ جدید جایگزین شود.

 

چکیده

در پژوهشِ پیش رو قصد داریم به این موضوع بپردازیم که مفهوم «قلمرو» در افق پیش روی تمدن نوین اسلامی- مبتنی بر بیانات و دیدگاه‌های رهبر معظم انقلاب اسلامی، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای (مد ظله العالی)- به چه شکلی می‌تواند باشد و اساساً چه نسبتی با جریانِ فتوحِ صدر اسلام دارد؟

 

همانطور که می‌دانیم، یکی از مؤلفه‌های مهم در فرآیند تمدن‌سازی، مقوله‌ی «قلمرو» است. ادعای ما در پژوهش حاضر بر این است که قرار نیست در این مدل تمدنی جدید (تمدن نوین اسلامی)، مرزهای جغرافیاییِ امروزی- که در تصرّف و مالکیت حقوقی کشورها است- نقض شده و به تبع آن حق حاکمیت رسمی کشورها، مورد تجاوز و تعدّی قرار گیرد و نهایتاً بجای آن، مرزهای جغرافیایی جدیدی با حاکمیت سیاسیِ جدید جایگزین شود.

 

شاید یکی از مهم‌ترین اهداف این پژوهش، تنویر افکار عمومیِ جهان اسلام و نیز جامعه‌ی جهانی در خصوص شفاف‌سازیِ مفهومِ «قلمرو» در تمدن جدیدِ پیش روی امت اسلام باشد تا بدینوسیله، شباهت‌ها و تفاوت‌های این مفهوم با آنچه در گذشته‌ی تاریخیِ امت اسلام بوده، روشن شده و بدین ترتیب، نگرانی و واهمه‌ی بخش عمده‌ای از افکار عمومی دنیا، از آنچه که تحت عنوان «اسلام‌هراسی» و به مددِ شیطنت‌های گسترده‌ی امپراطوری رسانه‌ای استکبار جهانی مطرح می‌شود، رفع شود.

***

مقدمه

در دی‌ماه سال 1394 بود که رهبر معظم انقلاب اسلامی، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای (مد ظله العالی) در بیاناتی مهم و در جمع مسئولان نظام جمهوری اسلامی و نیز میهمانان کنفرانس وحدت اسلامى در تهران، ضمن اشاره به هدف‌گذاری امت اسلام برای تحقق تمدن نوین اسلامی، به آسیب‌شناسی روش اروپایی‌ها و آمریکا در تصرف و غارت اموال بسیاری از کشورهای جهان در دوران رقابت‌های استعماری پرداخته و خاطرنشان کردند: «ما بِزور هیچ‌کس را به اسلام دعوت نمی‌کنیم؛ ما بِزور هیچ کشوری را تحت سلطه‌ی دنیای اسلام قرار نمی‌دهیم؛ ما مثل اروپایی‌ها عمل نمی‌کنیم؛ ما مثل آمریکا عمل نمی‌کنیم. اروپایی‌ها راه افتادند از یک جزیره در کنار اقیانوس اطلس رفتند تا اقیانوس هند، یک کشور عظیم مثل هند را و همچنین چند کشور اطراف آن را بِزور تصرّف کردند و غارت کردند و خودشان ثروتمند شدند و آن‌ها را به خاک سیاه نشاندند؛ این‌جوری پیش رفتند.»

 

هرچند معظم‌له این روش اروپاییان و آمریکا در تصرف کشورهای جهان را به شدت محکوم کرده و آن را به عنوان روشی نادرست جهت گسترش تمدن متبوعشان در جهان معرفی کردند، اما حقیقت این است که از آنجایی که مخاطب این سخنان، میهمانان کنفرانس وحدت اسلامی هستند، لذا ایشان برای تقبیحِ روش‌های گسترش قلمرو، روش‌های غیرانسانیِ اروپاییان و آمریکا را مثال زده و به هیچ عنوان به خطاهای درونیِ امت اسلام برای گسترش قلمرو در طول تاریخ (خصوصاً بحث فتوحِ نخستین) اشاره‌ای نمی‌کنند؛ زیرا این کار، هم وجهه‌ی جمهوری اسلامی را به عنوان پرچم‌دارِ حفظ و تقویت وحدت در دنیای اسلام مخدوش می‌کند و هم پرداختن به این دست مقولات، نیازمند بحث و تبادل نظر در جلسات علمی و تخصصی در این حوزه است و تناسبی با این جلسه یا جلسات مشابه ندارد.[1]

 

اما با تمام این اوصاف، نمی‌توان از آسیب‌ها و اشتباهاتِ جدّی مسلمانان در طول تاریخ اسلام- خصوصاً در بحث گسترش قلمرو اسلامی در سال‌های نخستین پس از رحلت رسول مکرّم اسلام (ص)- به سادگی عبور کرد. لذا اهمیت موضوعاتی از این دست، ایجاب می‌کند که در کارهای پژوهشی مختلفی همچون مقاله‌ی پیش رو، به آسیب‌شناسیِ این قبیل رخدادها در طول تاریخ اسلام پرداخته شود.

 

تقریباً از اواخر دوران خلافت خلیفه‌ی اول بود که دستگاه خلافت، پس از فراغت نسبی از مهار شورش‌ها و ناآرامی‌های درون قلمروی اسلام و نیز مدعیان دروغین نبوت، تازه فرصتی یافت تا بتواند کمی به بیرون از مرزها نیز نظر بیفکند و شرایط دو امپراتوری بزرگ آن روز یعنی امپراتوری ایران در شرق و امپراتوری بیزانس (روم) در غربِ قلمروی اسلامی را بسنجد. درست از همین زمان بود که تماس نظامی حاکمیت اسلامی با این دو امپراتوری رقم خورد و این سرآغاز لشکرکشی‌های گسترده‌ی سپاه اسلام به خارج از مرزهای قلمرو اسلامی در زمان خلیفه‌ی دوم بود که در تاریخ اسلام، با نام عمومیِ «فتوح» شناخته می‌شود.

 

منظر امت‌های غیرمسلمان نسبت به گسترش قلمرو مسلمین در صدر اسلام

تقریباً از اواخر دوران خلافت خلیفه‌ی اول بود که دستگاه خلافت، پس از فراغت نسبی از مهار شورش‌ها و ناآرامی‌های درون قلمروی اسلام- که همه و همه به تبع شرایط رحلت و فقدان نبی مکرم اسلام (ص) پیش آمده بود- تازه فرصتی یافت تا بتواند کمی به بیرون از مرزها نیز نظر بیفکند و شرایط دو امپراتوری بزرگ آن روز یعنی امپراتوری ایران در شرق و امپراتوری بیزانس (روم شرقی) در غربِ قلمروی اسلامی را بسنجد. درست از همین زمان بود که تماس نظامی حاکمیت اسلامی با این دو امپراتوری رقم خورد و این سرآغاز لشکرکشی‌های گسترده‌ی سپاه اسلام به خارج از مرزهای قلمرو اسلامی بود که در تاریخ اسلام، با نام عمومیِ «فتوح» شناخته می‌شود. به بیانی کامل‌تر، لشکرکشی‌های گسترده به بیرون از مرزها، در زمان خلیفه‌ی اول (در اواخر سال دوازدهم هجری) و با لشکرکشی به شام آغاز شد[2] و در تمام دوران خلافت خلیفه‌ی دوم و پس از آن خلیفه‌ی سوم نیز ادامه پیدا کرد و بدین ترتیب روز به روز بر وسعت این خلافت بزرگ اسلامی افزوده شد.

 

هنگامی که ما سیره‌ی سیاسی پیامبر گرامی اسلام (ص) را نظاره می‌کنیم، به روشنی می‌بینیم که اساساً مشی ایشان برای نشر رسالت الهی خویش و نیز دعوت سران، بزرگان و پادشاهان سرزمین‌های اطراف به دین مبین اسلام، دعوت با زبان نرم و به دور از هرگونه خشونت‌طلبی و اقدام نظامی بوده است. مثلاً نقل است که ایشان در سال ششم یا هفتم هجرت، به پادشاهان و رؤسای سرزمین‌های اطراف جزیرةالعرب، نامه فرستاده و در قالب دعوت مکتوب، ایشان را به دین اسلام دعوت کردند.[3] یک پژوهشگر منصف، هنگامی که این سیره‌ی عملی رسول اکرم (ص) را جهت دعوت کشورهای غیر مسلمان به آیین اسلام نظاره کرده و بعد از آن به یکباره  و در زمان اواخر حیات خلیفه‌ی اول، با لشکرکشی گسترده به مرزهای شام و امپراتوری بیزانس مواجه می‌شود، کمی هضم این دو رفتار- یکی رفتار پیامبر خدا و دیگری رفتار جانشین پیامبر خدا- در کنار هم برایش ثقیل و غیر قابل قبول به نظر می‌رسد.

 

استفاده از تعبیر «لشکرکشی‌های گسترده به بیرون از مرزها» در سطور بالا، حاوی این پیام است که دستگاه خلافت در آن روزگار، به صورتی «پیش‌دستانه»، فتوح را آغاز کرد و آنچه که در تاریخ هم ثبت شده، «پیش‌دستی»مسلمین در آغاز گسترده‌ی فتوح به خارج از قلمرو اسلام است. همین گزاره‌ی تاریخی کفایت می‌کند تا این تصویرِ منفی در اذهان غیرمسلمانان شکل گیرد که «اسلام، برای گسترش تمدن خود، به قلمرو سرزمین‌های مجاور تجاوز کرده، آن‌ها را درنوردید و این قلمروها را مخدوش نمود»!

 

این تصویر، البته چندان هم دور از ذهن نیست، زیرا وقتی به آثار مستشرقانِ نام‌آشنا مراجعه می‌شود، ردّپای این دیدگاه، به وضوح دیده می‌شود. در اینجا 2 نمونه از این اظهارنظرها را می‌آوریم:

 

1. آقای «ویلیام مونتگُمِري وات»، مستشرق نام‌آشنایِ اسکاتلندی- که برخی وی را «برجسته‌ترین مفسّر غیرمسلمان» اسلام در غرب می‌دانند[4]- می‌گوید: «خوي فطري عرب‌هاي مهاجمِ بدوي و صحراگرد عربستان که دوست داشتند سرزمين‌ها و دارايي‌هاي مردمان ساکن در يک سرزمين را تصاحب کنند، ناشي از خوي صحراگردي آنان بود.»[5]

 

2. «ايرا م. لاپيدوس»، مستشرق آمریکایی و نویسنده‌ی کتاب «تاریخ جوامع اسلامی» معتقد است: «پيروزي‌هاي عرب (مسلمانان) عموماً در نتيجه‌ی ميل زياد آن‌ها به کسب غنايم و تمايل جنگي و تمايل به گسترش اسلام در سطح جهان حاصل مي‌شدند. اين پيروزي‌ها همچنين تا حدودي نتيجه‌ی سياست حساب‌شده‌ی حکومت بودند.»[6]

 

از همین 2 مورد- که شبیه به این‌ها در گفتار مستشرقین به وفور یافت می‌شود- می‌توان دیدگاه منفیِ غیرمسلمانان را در خصوص گسترش اسلام در قالب «فتوح»، به روشنی درک کرد، چنانچه بسیاری از مسیحیان نیز به روشنی مدعی پيشرفت اسلام به‌واسطه زور و شمشير بوده و هستند.[7]

 

منظر شیعه نسبت به گسترش قلمرو مسلمین در صدر اسلام

این تصویر منفی- که در بالا شرح آن آمد- زمانی تقویت می‌شود که نگاهی اجمالی به زمینه‌ها و پیامدهای فتوح بیندازیم. از آنجایی که بررسی زمینه‌های آغاز فتوح و نیز پیامدهای ناشی از آن، خود، پژوهشی مجزّا می‌طلبد، لذا اجمالاً به چند موردِ کوتاه از این پیامدها از نگاه تشیّع می‌پردازیم:

 

الف) پروژه‌ی به حاشیه رانده شدن اهل بیت پیامبر (ص) در جامعه‌ی اسلامی

امام علی (ع) در رابطه با فتوح می‌فرمودند: «مردم این فتوح را به حساب‌ حُسن تدبیر والیان و فرماندهان می‌گذاشتند، از این‌رو گروهی مطرح و گروه دیگر به‌ فراموشی سپرده شدند. ما [(منظور، اهل بیت پیامبر (ص) هستند)] از آنان بودیم که‌ نام و یادمان به فراموشی سپرده شد و آتشمان خاموش و فریادمان قطع شد؛ چنان‌ که گویی زمانه ما را در خود بلعید. سال‌ها گذشت، چهره‌های شناخته شده مُردند و بسیاری از کسانی که چیزی نمی‌دانستند بزرگ شدند.»[8]

 

ب) نظر امام صادق (ع) در بابِ فتوح

در «رجال کَشّی»- که یکی از معتبرترین کتب شیعیان در علم رجال است- از قول امام صادق (ع)، این چنین نقل شده است: «حارث بن مغیره می‌گوید که من شنیدم‌ عبدالملک بن اعین از امام صادق (ع) سؤال‌ می‌کرد تا بدین‌جا رسید که او پرسید: «آیا همه‌ی مردم هلاک شدند (در موضوع ولایت‌ امام علی (ع))؟» امام (ع) فرمودند: «به خدا سوگند چنین است.» گفتم: «هرکه در مشرق و مغرب بود؟» فرمود: «به درستی که آن شهرها به روش‌ گمراهی گشوده شد. به خدا سوگند همه‌ هلاک شدند جز سه تن‌.»» این حدیث از لحاظ سند معتبر است، زیرا علاوه بر کشّی، مرحوم کلینی در اصول کافی- از طریق منابع خود و اتفاقاً با همین سند- همین حدیث را ذکر کرده است. نتیجه این‌که‌ مطابق این حدیثِ معتبر، نمی‌توانیم موافقت‌ امام صادق (ع) با فتوحِ نخستین را حاصل کنیم.

 

ج) بی‌توجهی به تبیین دین

از آن‌جا که در دوره‌ی حکومت خلفای سه‌گانه (جناب ابوبکر، جناب عمر و جناب عثمان) مسئله‌ی اوّل‌ دنیای اسلام، بحث فتوح بوده و اَذهان مسلمانان‌، همگی، به این موضوع معطوف بود، لذا این اشتغال ذهنی،‌ مسأله‌ی تبیین دین و روشن نمودن ابعاد و مرزهای آن را به فراموشی سپرده بود. این‌ بی‌توجهی و غفلت، البته ضربه‌ی محکمی بر پیکر دین وارد ساخت که آن عبارت بود از زمینه‌سازی جهت شکل‌گیری «خوارج». شهید مطهری در این‌باره می‌گوید: «در دوره‌ی‌ خلفا، با کمال تأسف، بیشتر توجهات به سوی‌ فتوحات معطوف شد، غافل از این‌که به‌ موازات باز کردن دروازه‌های اسلام بر روی‌ افراد دیگر و روآودن آن‌ها به اسلام- که به‌ هرحال جاذبه‌ی توحید اسلام و عدل و مساوات اسلام، عرب و عجم را جذب‌ می‌کرد- می‌بایست فرهنگ و ثقافت اسلامی‌ هم تعلیم داده شود و افراد دقیقاً با روح‌ اسلام آشنا شوند. خوارج بیشتر عرب بودند و غیر عرب هم کم‌وبیش در میان آن‌ها بود، ولی همه‌ی آن‌ها اعم از عرب و غیرعرب، جاهل‌مَسلک و ناآشنا به فرهنگ اسلامی‌ بودند.»[9]

 

نتیجتاً اگر فتوحِ نخستین دارای چنین پیامدهایی بوده باشد، تصویرِ منفی ناشی از آن، نه‌تنها در نگاه امت‌های غیرمسلمان تقویت می‌شود، بلکه در درون امت اسلام و برای شیعیان و محبّان اهل بیت عصمت و طهارت (ع) نیز، این تصویر، بیش‌ازپیش موجبات تخطئه‌ی امر «فتوح» را فراهم می‌نماید.

 

نقشه‌ی فتوحات عصر خلفای راشدین

 

بازخوانی مفهوم «جِهاد» و کاربست آن در پژوهش پیشِ رو

از آنجایی که بحث فتوح، به نوعی ذیل باب فقهی «جهاد» در اسلام جای می‌گیرد، لذا ضروری است که اجمالاً دیدگاه‌های فقهی موجود در خصوص جهاد را از نظر گذرانده و سپس، به بحث اصلی‌مان بازگشته و آنگاه به ارتباط مفهوم «جهاد» با مقصود اصلی نوشتار اشاره کنیم.

 

جهاد را از جنبه‌های گوناگونی تقسیم‌بندی می‌کنند، اما یکی از شناخته‌شده‌ترین انواع تقسیم‌بندی‌ها در باب جهاد، تقسیم آن به دو نوعِ «جهاد دفاعی» و «جهاد ابتدایی» است:

 

الف) جهاد دفاعی

آنطور که به نظر می‌رسد، در بحث وجوب جهاد دفاعی، هیچ اختلاف نظری میان فقهای شیعه وجود ندارد. جهاد دفاعی در مقابل هجوم بیگانگان و کفار و مبارزه با تسلط آنان بر کشورهای اسلامی و شئون و فرهنگ و اقتصاد مسلمانان، «از اوجب واجبات» است و تشکیک در آن، تشکیک در احکام کتاب و سنت بلکه در آنچه مورد قضاوت عقل و فطرت است می‌باشد، چرا که خداوند متعال، انسان و بلکه جمیع حیوانات را نیز به ابزار و وسایل دفاعی در نظام خلقتشان مجهز فرموده و در آنان قوۀ غضب قرار داده است.[10]

 

به سبب اتفاق‌نظرِ مطلقی که در باب جهاد دفاعی وجود داشته و نیز باتوجه به این نکته که موضوع مورد بحث در نوشتار پیشِ رو، «حمله‌ی پیش‌دستانه» است، لذا بحث از جهاد دفاعی، در این‌جا خیلی موضوعیت نداشته و امری مسلّم و بدیهی در نظر گرفته می‌شود، اما بنا به ضرورت و اهمیتِ ماجرای فلسطین به عنوان مسئله‌ی اول دنیای اسلام، فقط این موضوع را به عنوان مصداقِ بارز جهاد دفاعی مطرح نموده و عبور می‌کنیم.

 

ماجرای رژیم غاصب صهیونیستی و مستثنی کردن این رژیم از سایر قلمروهای سیاسی پذیرفته شده، به سبب تفاوت ماهیتِ این رژیم با سایر کشورهای مستقلِ دیگر در دنیاست. شهید بزرگوار، مرتضی مطهری، در این خصوص می‌گوید: «می‌دانیم كه در دین اسلام جهاد هست. جهاد در چند مورد است. یك مورد، جهاد ابتدایی است.... مورد دوم جهاد آنجایی است كه حوزه‌ی اسلام مورد حمله‌ی دشمن قرار گرفته؛ یعنی جنبه‌ی دفاع دارد، به این معنا كه دشمن قصد دارد بر بلاد اسلامی استیلا پیدا كند و همه یا قسمتی از سرزمین‌های اسلامی را اشغال كند... تقریباً نظیر همین وضعی كه الآن بالفعل، اسرائیل به وجود آورده كه سرزمین مسلمین را اشغال كرده است. در اینجا بر مسلمین اعمّ از زن و مرد، آزاد و غیر آزاد، و دور و نزدیك واجب است كه در این جهاد كه اسمش دفاع است شركت كنند و هیچ موقوف به اذن امام نیست.»[11]

 

مقام معظم رهبری، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای (مد ظله العالی) نیز همواره و با صراحت، به مداخله در قضیه‌ی مبارزه با صهیونیست‌ها اشاره کرده و به عنوان نمونه، در تاریخ 14 بهمن‌ماه 1390، در خطبه‌های نماز جمعه‌ی تهران می‌فرمایند: «صریح می‌گوئیم. ما در قضایای ضدیت با اسرائیل دخالت کردیم؛ نتیجه‌اش هم پیروزی جنگ سی‌وسه روزه و پیروزی جنگ بیست‌ودو روزه بود. بعد از این هم هرجا هر ملتی، هر گروهی با رژیم صهیونیستی مبارزه کند، مقابله کند، ما پشت سرش هستیم و کمکش می‌کنیم و هیچ ابائی هم از گفتن این حرف نداریم. این حقیقت و واقعیت است.» اظهارنظرهایی از این دست که به کرّات در بیانات معظم‌له به چشم می‌خورد،[12] حکایت از این دارد که موردِ رژیم صهیونیستی و عدم مشروعیت این رژیم، از جمله‌ی مواردی است که حکم جهاد دفاعی بر آن مترتب است و به همین سبب، اساساً قلمرو و هویت مستقلی برای این رژیم قابل تصوّر نیست، زیرا که قلمرو سرزمینی اسلامی را اشغال کرده و موجبات تحقّقِ حکم جهاد دفاعی را فراهم آورده است.

 

لشکرکشی‌های گسترده به بیرون از مرزهای قلمرو اسلام، در زمان خلیفه‌ی اول (در اواخر سال دوازدهم هجری) و با لشکرکشی به شام آغاز شد و در تمام دوران خلافت خلیفه‌ی دوم و پس از آن خلیفه‌ی سوم نیز ادامه پیدا کرد و بدین ترتیب روز به روز بر وسعت این خلافت بزرگ اسلامی افزوده شد.

 

ب) جهاد ابتدایی

برخلاف جهاد دفاعی اما، اختلاف‌نظر در باب نوع، کیفیت و مصادیق جهاد ابتدایی در میان فقهای شیعه زیاد است. این اختلاف‌نظرها را نمی‌توان در این مجال کوتاه آورد، اما سعی‌مان بر این است که به صورت اجمالی و در قالب نمودار زیر، این اختلاف‌نظرها را تا حدّی اِحصاء نماییم:

 

 

اکنون به‌جهتِ فهم بهتر این دسته‌بندی‌ها، در خصوص هر یک توضیحی خواهیم داد:

 

• جواز قطعی: در خصوص جهاد ابتدایی در زمان حضور امام معصوم (ع)، جواز قطعی وجود دارد، به این معنا که به نظر تمام علما، این نوع جهاد، قطعاً با اذن امام معصوم (ع) جایز است.

 

در نمودار بالا، سعی شده اختلاف‌نظرهای موجود در خصوص احکام جهاد ابتدایی در زمان غیبت امام معصوم (ع)، در موارد 5گانه‌ای که با رنگ آجُری مشخص شده‌اند، گردآوری شود:

 

• نظریه حرمت جهاد: مطابق نظریه‌ی مشهور از علما، جهاد ابتدایی وظیفه‌ای است که به زمان امام معصوم (ع) اختصاص داشته و در دوران غیبت، نه تنها این تکلیف از مسلمین ساقط است، بلکه از آنجا که وجود امام معصوم (ع) شرط جواز آن است، لذا این نوع از جهاد در عصر غیبت اقدامی نامشروع و حرام خواهد بود.

 

• نظریه وجوب جهاد: این نظریه که از سوی برخی از معاصرین مطرح شده، میان زمان امام معصوم (ع) و غیر معصوم در حکم جهاد، تفاوتی قائل نشده و جهاد را در عصر غیبت هم بر دولت و حاکم اسلامی واجب می‌داند. مستند این نظریه نیز مشهور روایاتی است که جهاد را بر امام عادل واجب دانسته و جهاد بدون اذن امام عادل را حرام شمرده است و البته به نظر طرفداران این نظریه، مقصود از امام عادل در این روایات، الزاماً امام معصوم (ع) نیست و این عنوان بر حاکم عادل غیر معصوم هم صدق می‌کند. همچنین اطلاقات قرآنی که جهاد را واجب کرده و شامل دوران غیبت هم می‌شود، مستند دیگری برای طرفداران این نظریه است.

 

اما نکته جالب توجه در باب این نظریه، «شرایط» وجوب جهاد است. علی‌رغم اینکه طرفداران این نظریه در مورد شرایط وجوب جهاد نظر یکسانی نداشته و شروط متفاوتی را مطرح کرده‌اند، اما به نظر می‌رسد که رأی مشهور در این خصوص، تنها تحقق یک شرط و آن هم «وجود توانایی و تمکّنِ نظامی و سیاسی برای دولت اسلامی» است، به این معنا که به محض اینکه کارشناسان خُبره، توانایی اقدام نظامیِ دولت اسلامی علیه دولت‌های کفر را تأیید کنند، بر دولتمردانِ حکومت اسلامی واجب است تا با مشرکین (تا زمان مسلمان شدن آنان) و با اهل کتاب (تا داخل شدن آنان در تحت سلطه و ذمۀ دولت اسلامی) جهاد کنند. مرحوم آیت‌الله خویی از جمله قائلان این نظریه است.

 

• نظریه جواز جهاد: برخی از علما، حکم «جواز جهاد ابتدایی» توسط امام غیر معصوم را به عنوان نظریه‌ی سومی در مقابل دو نظریه‌ی اول مطرح کرده‌اند. به نظر آنان، حاکم اسلامی در صورت مصلحت، مجاز به جهاد ابتدایی است و در هیچ صورت الزامی به جهاد ندارد؛ بنابراین، مشکل مطلق بودن وجوب جهاد ابتدایی در زمان غیبت، به نظر این افراد برطرف می‌شود. همچنین شرط تحقق جهاد در این حالت، منوط بودن آن به تأمینِ امکانات و شرایطی است که نسبت به نظریه دوم -که صرفاً منوط به تحقق یک شرط بوده و آن هم «وجود توانایی و تمکّن نظامی و سیاسیِ دولت اسلامی» است- کمی موسّع‌تر و بازتر تعریف شود.

 

• نظریه رفع شرک: علامه طباطبایی (ره)- که از جمله معتقدان به این نظریه است- معتقد است که در اسلام، «توحید» خط قرمز و حد غیر قابل عبور است. توحید امری غیر قابل اغماض است و حضور هیچ آئین غیر توحیدی در جامعه‌ی بشری پذیرفته نیست؛ ولی با پذیرش توحید، دیگر هیچ اجباری برای انتخاب نوع دین الهی وجود ندارد. نتیجه اینکه حضور مشرکان در جامعه‌ی بشری پذیرفته نیست و دولت اسلامی باید تمام توان خود را برای نابودی شرک به‌کار گیرد، ولی حضور اهل کتاب که به توحید باور دارند، در جامعه‌ی بشری و بلکه در جامعه‌ی اسلامی پذیرفته است.

 

• نظریه مختار: نظریه‌ی پنجم و آخر این است که هرچند حکم جهاد ابتدایی شامل زمان غیبت هم شده و اختصاص به معصومین (ع) ندارد، ولی هدف و غایت این جهاد، وادار کردن مشرکان و کفار به پذیرش اسلام و حتی براندازی قدرت‌های کفر نیست، بلکه هدف، تنها رفع همه‌ی موانع بیرونی در مقابل گرایش فطری مردم به دین توحید و آئین اسلام است. توضیح آنکه هدف اسلام، دعوت مردم به خیر است به گونه‌ای که آنان بتوانند با کمک پیامبران و اولیای الهی، راه صحیح هدایت را مشاهده کرده و آن‌گاه میان حق و باطل، با اختیار خود دست به انتخاب بزنند (منظور از عنوانِ «نظریه مختار» نیز پذیرشِ با اختیار اسلام از سوی غیرمسلمین است). هدف از این نوع جهاد، از میان برداشتن موانعی است که بر سر راه اِقبال مردم دنیا به اسلام وجود دارد؛ حال این موانع می‌تواند موانع سخت باشد (مانند اجبار و اکراه از سوی دولت‌های کفر) یا اینکه می‌تواند موانع نرم باشد (مانند تبلیغات منفی علیه آئین توحید).

 

برای اثباتِ اتقان این نظریه، دلایل زیادی وجود دارد که اجمالاً به چند مورد اشاره می‌کنیم:

 

الف) آیاتی که صلح و سلم با غیر مسلمانان و مشرکین را- در صورتی که آن‌ها در پی مصالحه باشند- اجازه داده است، مؤید این نظریه است. برخی از این آیات به طور مطلق سلم را تجویز کرده و برخی هم در مورد گروه‌های خاصی از مشرکین که سر جنگ ندارند وارد شده است.

 

ب) آیاتی که بر عدم اکراه در دین دلالت دارد نیز تأیید می‌کند که بنای اسلام گسترش دین اسلام با زور نظامی نیست.[13]

 

ج) آیاتی شبیه آیه‌ی 6 سوره‌ی توبه که می‌گوید «اگر در زمان جنگ هم مشرکی خواست دعوت اسلام را بشنود، باید در کمال امنیت سخن اسلام را برای وی بازگو کرد و او را برای تصمیم‌گیری با سلامت به اردوی دشمن بازگرداند»، مؤید همین موضع اسلام هستند و «نظریه مختار» را تأیید می‌کنند.[14]

***

در «نظریه مختار»، به موانع سخت و نرمی که در مقابل رسیدن پیام اسلام به گوش غیرمسلمانانِ دنیا وجود دارد، اشاره شد. طبیعی است که کارزاری که دارای موانع نرم باشد، جهادی از جنس «نَرم» را می‌طلبد. اینجاست که مبتنی بر این نظریه آخر، بحث «جهاد نرم» یا همان «جنگ نرم» که از کلیدواژه‌های اساسی بیاناتِ سال‌های اخیر رهبر انقلاب اسلامی است، جایگاه حقیقی خود را پیدا می‌کند. به عنوان نمونه، مقام معظم رهبری در دیدار مدیران، مدرسان و طلاب حوزه‌های علمیه استان تهران (برگزار شده در تاریخ 25 اردیبهشت‌ماه 1395)، فضای مجازی را به عنوان یکی از مصادیق بارز میدان جنگ برشمرده و با اشاره به تأثیر فضای مجازی بر افزایش شبهات دینی و وجود انگیزه‌های سیاسی برای تزریق افکار منحرف و غلط در ذهن جوانان تأکید کردند: «این میدان، میدان واقعی جنگ است و روحانیون و طلاب باید مسلح و آماده، وارد عرصه‌ی مقابله با شبهات و تفکرات غلط و انحرافی شوند.»

 

اگر اشاره‌ی رهبر معظم انقلاب به کشورگشایی‌های ناعادلانه‌ی تمدن غرب را به عنوان وجه سلبی بیاناتشان تلقی کنیم، باید لحن لطیف ایشان در بیان ارئه‌ی اسلام به غیرمسلمین به عنوان هدیه‌ای الهی و پذیرش آن از سوی آنان با اختیار و انتخاب کامل را به عنوان وجه ایجابی فرمایشات معظم‌له در نظر بگیریم.

 

تأکیدات مکرّر معظم‌له بر وجوهِ نرم مبارزه در میدان‌های مختلف جهاد، حکایت از اهتمام ویژه ایشان به الگویی شبیه به «نظریه مختار» دارد که به عنوان یک نمونه دیگر، می‌توان به متن نامه‌ی ایشان خطاب به «عموم جوانان در اروپا و امریکای شمالی» اشاره کرد. در بخشی از این نامه، ایشان خطاب به جوانانِ اروپا و امریکای شمالی می‌فرمایند:

 

«...در این نوشته به سیاستمداران و دولتمردان شما خطاب نمی‌کنم، چون معتقدم که آنان آگاهانه راه سیاست را از مسیر صداقت و درستی جدا کرده‌اند. سخن من با شما درباره‌ی اسلام است و به‌طور خاص، درباره‌ی تصویر و چهره‌ای که از اسلام به شما ارائه می‌گردد.... خواسته‌ی اوّل من این است که درباره‌ی انگیزه‌های این سیاه‌نمایی گسترده علیه اسلام پرسش و کاوش کنید. خواسته‌ی دوم من این است که در واکنش به سیل پیشداوری‌ها و تبلیغات منفی، سعی کنید شناختی مستقیم و بی‌واسطه از این دین به دست آورید. منطق سلیم اقتضاء می‌کند که لااقل بدانید آنچه شما را از آن می‌گریزانند و می‌ترسانند، چیست و چه ماهیّتی دارد. من اصرار نمی‌کنم که برداشت من یا هر تلقّی دیگری از اسلام را بپذیرید بلکه می‌گویم اجازه ندهید این واقعیّت پویا و اثرگذار در دنیای امروز، با اغراض و اهداف آلوده به شما شناسانده شود. اجازه ندهید ریاکارانه، تروریست‌های تحت استخدام خود را به عنوان نمایندگان اسلام به شما معرفی کنند. اسلام را از طریق منابع اصیل و مآخذ دست اوّل آن بشناسید.... من از شما می‌خواهم اجازه ندهید با چهره‌پردازی‌های موهن و سخیف، بین شما و واقعیّت، سدّ عاطفی و احساسی ایجاد کنند و امکان داوری بی‌طرفانه را از شما سلب کنند. امروز که ابزارهای ارتباطاتی، مرزهای جغرافیایی را شکسته است، اجازه ندهید شما را در مرزهای ساختگی و ذهنی محصور کنند. اگر چه هیچ‌کس به‌صورت فردی نمی‌تواند شکاف‌های ایجاد شده را پر کند، امّا هر یک از شما می‌تواند به قصد روشنگریِ خود و محیط پیرامونش، پلی از اندیشه و انصاف بر روی آن شکاف‌ها بسازد. این چالش از پیش طراحی شده بین اسلام و شما جوانان، اگر چه ناگوار است امّا می‌تواند پرسش‌های جدیدی را در ذهن کنجکاو و جستجوگر شما ایجاد کند. تلاش در جهت یافتن پاسخ این پرسش‌ها، فرصت مغتنمی را برای کشف حقیقت‌های نو پیش روی شما قرار می‌دهد....»

 

این عبارات به روشنی بیانگر وجود موانع مختلفی است که در جوامع غربی و بیشتر از سوی سیاستمداران آن‌ها، پیشِ روی جوانان گذاشته می‌شود تا پیام حیات‌بخش اسلام به درستی به آنان منتقل نشود. اهتمام ویژه‌ی ایشان به رفع این موانع در نامه‌ی مذکور، در کنار دغدغه همیشگی معظم‌له در خصوص جهاد دائمی در عرصه‌ی جنگ نرم، این برداشت را تقویت می‌کند که شاید بتوان منظومه فکری ایشان در باب جهاد را به نوعی با «نظریه مختار» مدلسازی نمود.[15] در این صورت برای گسترش دین مبین اسلام در اقصی نقاط جهان، دیگر الزاماً نیازی به تصرف سخت نبوده (مقصود از تصرف سخت، تصرفِ مرزهای فیزیکی است)، بلکه تصرف بر «قلوب و اَذهان» فطرت‌های پاکِ عالَم با استمداد از قدرت نرم و اقدامات فرهنگی، چه‌بسا دامنه‌ی اثرگذاریِ وسیع‌تر و عمیق‌تری را در جهان به دنبال خواهد داشت.

 

نسبت تمدن نوین اسلامی با سبکِ کشورگشایی‌ها در صدر اسلام

اگر پذیرفته شود که آنچه در کشورهای مجاور شبه‌جزیره عربستان در سال‌های نخستینِ پس از رحلت رسول اکرم (ص) اتفاق افتاد- فارغ از دلایل و پیامدهایش- «تجاوز» به قلمرو سرزمین‌های مستقلّ دیگر بوده، لذا این برای ما مهم است که تمدن جدیدی که قرار است مبتنی بر آموزه‌های اسلام ناب پایه‌ریزی شود، اساساً نسبتش با نقضِ قلمروِ سرزمینی کشورهای دیگر در دنیای امروز چگونه است؟

 

لذا می‌بایست مجدداً نظری بیفکنیم به آراء و بیانات پایه‌گذارِ این تفکر نوین، یعنی رهبر معظم انقلاب اسلامی که طیّ سخنان خود در چند سال اخیر، به تدریج، برخی از مهمترین مؤلفه‌ها و ویژگی‌های تمدن نوین اسلامی را تشریح کردند.

 

ایشان در بیانات خود در دیدار مسئولان نظام و میهمانان کنفرانس وحدت اسلامى ‌(برگزار شده در تاریخ 8 دی‌ماه 1394)، به تشریح برخی از مؤلفه‌های تمدن نوین اسلامی پرداخته و خاطرنشان کردند: «ما بِزور هیچ‌کس را به اسلام دعوت نمی‌کنیم؛ ما بِزور هیچ کشوری را تحت سلطه‌ی دنیای اسلام قرار نمی‌دهیم....» ایراد این سخنان از سوی ولی‌امر مسلمین جهان و امام امّت، به روشنی بیانگر این است که امت اسلام، قلمروِ فعلی کشورهای جهان را پذیرفته (البته به جز رژیم غاصب صهیونیستی را که خوب ذکر آن در بالا رفت) و به هیچ عنوان قصد تعرّض و تجاوز به آن‌ها را ندارد. به تعبیر دیگر، امّت اسلام، در جهان امروز و در چارچوب‌های مرزیِ تعریف‌شده (مقصود، مرزهای سیاسیِ فیزیکیِ میان کشورها است)، به هیچ عنوان قصد برهم زدن استقلال ملی و تمامیّت ارضی کشورهای دنیا را ندارد.

 

در جای دیگری از همین بیانات، ایشان به وظیفه‌ی امروز امت اسلام در تحقق این تمدن نوین اشاره کرده و می‌فرمایند: «ما باید دنبال تمدّن نوین اسلامی باشیم برای بشریّت؛ این تفاوت اساسی دارد با آنچه قدرت‌ها درباره‌ی بشریّت فکر می‌کنند و عمل می‌کنند؛ این به‌معنای تصرّف سرزمین‌ها نیست؛ این به‌معنای تجاوز به حقوق ملّت‌ها نیست؛ این به‌معنای تحمیل اخلاق و فرهنگ خود بر دیگر ملّت‌ها نیست؛ این به‌معنای عرضه کردن هدیّه‌ی الهی به ملّت‌ها است، تا ملّت‌ها با اختیار خود، با انتخاب خود، با تشخیص خود راه درست را انتخاب کنند. راهی که امروز قدرت‌های جهان ملّت‌ها را به آن راه کشانده‌اند، راه غلط و راه گمراهی است. این وظیفه‌ی امروز ما است.» اشاره‌ی حکیمانه‌ی ایشان به عرضه کردن اسلام به ملت‌ها و امت‌های غیر مسلمان به عنوان «هدیّه‌ای الهی» (با نیم‌نگاهی به «نظریه‌ی مختار»)، کاملاً نشان از منظور ایشان به نشر اسلام به اقصی‌نقاط جهان در قالب‌هایی غیرنظامی و به دور از هرگونه تصرف سرزمینی و نقض قلمرو است.

 

رهبر معظم انقلاب اسلامی، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای (مد ظله العالی)، در دوران کنونی با بازتعریف مفهومِ تمدن اسلامی (تحت عنوان «تمدن نوین اسلامی»)، حربه‌ی «پیش‌دستی امت اسلام در تجاوز به امت‌های غیرمسلمان در صدر اسلام» را از دست تمدن غرب خارج ساخته و بارها و بارها بر این موضوع تأکید کردند که اسلام عزیز، در خلالِ فرآیند تمدن‌سازیِ جدید خود، قصد تجاوز به سرزمین‌ها و کشورهای دیگر را به صورت پیش‌دستانه ندارد.

 

شاید اگر بار دیگر با دقت به شیوه و سبک کشورگشایی در صدر اسلام نظری افکنده و آن سبک و سیاق را با این منظومه‌ی فکریِ مدنظر رهبر انقلاب مقایسه کنیم، به این نتیجه برسیم که معظم‌له، به عنوان معمار فکریِ این تمدن جدید، به نوعی درصدد آسیب‌شناسی جدّی فتوحِ رخداده در صدر اسلام هستند. به نظر می‌رسد که در نگاه ایشان، ساختن تمدنی جدید با مؤلفه‌های جدید در بسترِ جهان مادّی امروزی، لزوماً مستلزم کشورگشاییِ فیزیکی نیست؛ ماجرایی که دقیقاً خلاف آن در صدر اسلام اتفاق افتاد و در درازمدت- و مع‌الأسف به مدد دستگاه‌های تبلیغاتی و رسانه‌ایِ جبهه‌ی غرب- بازتابی منفی را در افکار عمومی جهانیان شکل داد که از جمله پیامدهای امروزیِ آن می‌توان به پروژه‌هایی همچون «داعش» اشاره کرد که تجاوز سرزمینی به خاک دیگر کشورها، جزئی از مؤلفه‌های شناختیِ این گروه‌های تروریستی محسوب می‌شود.

 

نتیجه

در سطور بالا اشاره کردیم که فتوح در صدر اسلام، با «پیش‌دستیِ» مسلمانان آغاز شد و همین امر، خدشه‌ای بزرگ بر چهره‌ی اسلام حقیقی وارد کرده و موجبات این تلقی را در ذهن غیرمسلمانان فراهم کرد که «پیشرفت اسلام، مدیون زور و قدرت شمشیر بوده است»! لذا موج اسلام‌هراسی در جهان علیه اسلام آغاز شد که مع‌الأسف تا به امروز و با استعانت از ابزار رسانه و با قوت هرچه تمام‌تر، ادامه پیدا کرده است. اما رهبر معظم انقلاب اسلامی، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای (مد ظله العالی)، در دوران کنونی با بازتعریف مفهومِ تمدن اسلامی (تحت عنوان «تمدن نوین اسلامی»)، حربه‌ی «پیش‌دستی امت اسلام در تجاوز به امت‌های غیرمسلمان در صدر اسلام» را از دست تمدن غرب خارج ساخته و بارها و بارها بر این موضوع تأکید کردند که اسلام عزیز، در خلالِ فرآیند تمدن‌سازیِ جدید خود، قصد تجاوز به سرزمین‌ها و کشورهای دیگر را به صورت پیش‌دستانه ندارد.  به‌عنوان نمونه و نیز حُسن ختام بحث، خوب است به یک مورد از اظهارات ایشان در این خصوص اشاره‌ای داشته باشیم: ایشان در خطبه‌های نماز عید فطر در تاریخ 27 تیرماه 1394، در واکنش به اظهارات رئیس جمهور آمریکا که گفته بود می‌تواند ارتش ایران را نابود کند، فرمودند: «قدیمى‌هاى ما این‌جور حرف‌ها را «لاف در غریبى» می‌گفتند. من نمی‌خواهم در این زمینه چیزى بگویم، آن‌ها که این حرف را خواهند شنید، اگر می‌خواهند درست بفهمند، اگر می‌خواهند از تجربه‌هاى خود درست استفاده بکنند بدانند، البتّه ما از هیچ جنگى استقبال نمی‌کنیم، ما به هیچ جنگى مبادرت نمی‌کنیم و پیش‌دستى نمی‌کنیم، امّا اگر جنگى اینجا اتّفاق بیفتد، آن کسى که سرشکسته از جنگ خارج خواهد شد، آمریکاى متجاوز و جنایتکار است.»[16]

 

اگر این طرز تفکرِ امام امت را که در مقیاسِ جمهوری اسلامی ایران مطرح شده است، بخواهیم به مقیاس بزرگتر آن که همان افقِ تمدن نوین اسلامی است، تسرّی دهیم،[17] نتیجه این می‌شود که امت اسلام، در افق تمدنیِ جدید خود و با تأسی از امام خود، نه تنها به هیچ جنگی مبادرت نکرده و در شروع آن پیش‌دستی نمی‌کند، بلکه حتی اگر قدرت آن را هم به لحاظ نظامی داشته باشد، بازهم اسلام را به دور از هرگونه خشونت‌طلبی و کشورگشایی و تجاوز سرزمینی و تنها در مقام یک «هدیه‌ی ارزشمند الهی» به امت‌های غیرمسلمان عرضه می‌کند، به نحوی که آنان در انتخاب این هدیه‌ی الهی، کاملاً آزاد و مختار باشند. امری که در سال‌های اخیر، از سوی جمهوری اسلامی، به عنوان ماکتِ تمدّنی امت اسلام، به جهانیان اثبات شده است.


[1]. لازم به ذکر است که بحث فتوحِ نخستین در تاریخ اسلام، هواره از مباحث چالش‌برانگیز میان مذاهب مختلف اسلامی بوده و هست، تا بدانجا که این ماجرا، حتی به عنوان زمینه‌ی تاریخیِ برخی باورهای کلامی اهل سنت نیز تلقی می‌شود.

[2]. علی‌اکبر فیاض، تاریخ اسلام، تهران: موسسه انتشارات دانشگاه تهران، 1390، چاپ هجدهم، ص123.

[3]. غلامحسین زرگری‌نژاد، تاریخ صدر اسلام (عصر نبوت)، تهران: انتشارات سمت، 1390، چاپ هفتم، ص519.

[4]. Carole Hillenbrand, “Professor W. Montgomery Watt”, The Independent, 8 November 2006, at:

http://www.independent.co.uk/news/obituaries/professor-w-montgomery-watt-423394.html

[5]. حسین عبدالمحمدی، «نقدي بر ديدگاه مستشرقان درباره نقش جهاد در گسترش اسلام»، مجله تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی، تابستان 1391، سال سوم، شماره 7، ص8.

[6]. پیشین، ص9.

[7]. پیشین.

[8]. ابن‌‌ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج 20، ص299-298؛ به نقل از: علی حسن‌بیگی، «تاریخ و فرهنگ اسلامی: فتوحات پس از رحلت پیامبر (ص)؛ زمینه‌ها و پیامدها»، مجله مشکو‌ة، بهار 1386، شماره 94، ص94.

[9]. مرتضی مطهری، جاذبه و دافعه علی علیه السّلام، ص 159؛ نقل از: علی حسن‌بیگی، «تاریخ و فرهنگ اسلامی: فتوحات پس از رحلت پیامبر (ص)؛ زمینه‌ها و پیامدها»، مجله مشکو‌ة، بهار 1386، شماره 94، ص94 و 95.

[10]. حسینعلی منتظری، دراسات في ولایة الفقیه و فقه الدولة الاسلامیة، ترجمه و تقریرِ محمود صلواتی، تهران: نشر کیهان، 1367، چاپ هفتم، ص234 و 235.

[11]. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج16، ص624 و 625.

[12]. برای مطالعه بیشتر در این‌باره ر.ک. به: «۲۰ جمله از رهبر انقلاب درباره موضع جمهوری اسلامی نسبت به اسرائیل»، پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی)، منتشر شده در تاریخ 13 بهمن‌ماه 1393، قابل بازیابی در پیوند زیر:

http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=28850

[13]. همانند آیه‌ی 256 از سوره‌ی بقره: «لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ ۖ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ....»

[14]. دسته‌بندیِ 5گانه‌ی جهاد ابتدایی در زمان غیبت امام معصوم (ع)- که در نمودار با رنگ آجُری مشخص شده بود- برگرفته از مقاله «وجوب جهاد ابتدایی بر دولت اسلامی در عصر غیبت» است که از سری مباحث حجت‌الاسلام سید علی‌رضا صدر حسینی، معاونتِ سابق اجتماعی و پیشگیری از وقوع جرم قوه قضائیه، استخراج شده است. برای مطالعه بیشتر ر.ک. به:

http://www.sadrsite.com/fa/ArticleView.html?ItemID=1097

[15]. طبق استفتائی که از مقام معظم رهبری در خصوص جواز یا عدم جوازِ جهاد ابتدایی در زمان غیبت امام معصوم (ع) صورت گرفته، ایشان این‌گونه حکم کرده‌اند که: «بعيد نيست که حکم به جهاد ابتدايى توسط فقيه جامع‌الشرايطى که متصدّى ولايت امر مسلمين است، در صورتى که مصلحت آن را اقتضا کند، جايز باشد، بلکه اين نظر اقوى است.» (بخش استفتائات پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی)، باب «جهاد»، سؤال 1048) ظاهر این حکم، تطابق آن با نظریه سوم (نظریه جواز جهاد) را نشان می‌دهد، اما این منافاتی ندارد که ما الگوی فکری رهبر معظم انقلاب را بیشتر منطبق بر «نظریه مختار» بدانیم، زیرا که ما ادعا نکرده‌ایم که تمامی این نظریات 5گانه، الزاماً در تعارض با هم بوده و قابل جمع نیستند، بلکه بعضی از آن‌ها می‌توانند در راستای بعضی دیگر باشند. مثلاً نظریه مختار می‌تواند یکی از همان «مصلحت»هایی باشد که در نظریه‌ی جواز جهاد (نظریه سوم)، قید شده است.

[16]. خطبه‌های نماز عید فطر در مصلای امام خمینی (ره)، 27 تیرماه 1394، قابل دستیابی در:

http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=30331

[17]. معظم‌له، در همین سخنرانیِ برگزارشده در تاریخ 8 دی‌ماه 1394 در جمع مسئولان نظام و میهمانان کنفرانس وحدت اسلامی، جمهوری اسلامی ایران را به عنوان یک نمونه و الگوی آزمایشیِ کوچک‌تر برای تحقّقِ تمدنی بزرگ‌تر معرفی کردند: «جمهوری اسلامی یک نمونه است، یک منطقه‌ی آزمایش و یک آزمون است برای دنیای اسلام.» لذا برخی تعاریف ایشان از شاخصه‌های جمهوری اسلامی، می‌تواند قابل تسرّی به تمدن نوین اسلامی باشد.

نظرات
CAPTCHA